آل کاشف الغطاء
آل کاشِفُ الغِطاء، خاندانی از علمای شیعی امامیِ عراق در سدۀ 13 و 14 ق / 19 و 20 م. این خاندان از قبیلۀ بنی مالک است و گفته شده است که از مالک بن حارث بن عبدِ یَغوث معروف به اَشتر نخعی (د 37 ق / 657 م) صحابیِ بنام امام علی (ع) نسب میبرد (امین، 4 / 99). ازاینرو به افراد آن «مالکی» نیز گفته شده است. نیاکان آنان در جناجیه یا جناجیا و یا قناقیا، از روستاهای پیرامون شهر حلّه، میزیستند و در اواخر سدۀ 12 ق / 18 م پدر شیخ جعفر به نجف کوچید و بدین جهت افراد آل کاشف الغطاء به «جناجی» نیز شهرت یافتند (همو، 4 / 100).
عالمان معروفی از آل کاشف الغطاء برخاستهاند که هر کدام در روزگار خود منشأ اثرات مهمّ علمی و سیاسی در عراق و ایران و برخی از کشورهای اسلامی و جوامع شیعی بودهاند. از ویژگیهای این عالمان، اصولی بودن آنان و مبارزۀ پیگیر ایشان با عالمان اخباری است. ازاینرو اینان در گسترش اندیشههای اصولیِ وحید بهبهانی (د 1207 ق / 1792 م) مشهور به «استاد کل» و انتقال آن به عالمان و فقیهان سدۀ 14 ق / 20 م نقش مهمّی ایفا کردهاند.
چهرههای بنام آل کاشف الغطاء اینانند:
1. جعفر بن خضر بن یحیی جناحی حلّی نجفی، کاشف الغطاء (1156-1227 ق / 1743-1812 م)، بنیانگذار «آل کاشف الغطاء» و معروف به جعفر کبیر و شیخ مشایخ. وی فقیه، اصولی، متکلم، محقق، نویسنده، مرجع تقلید شیعی، ادیب و شاعر بود. پس از آنکه اثر فقهی مشهور خود «کشف الغطاء» را نوشت به «کاشف الغطاء» ملقب گشت. پدر او خضر، که از عالمان و زاهدان روزگار خود شمرده میشد، از جناجیه به قصد تحصیل به نجف آمد و در همان شهر ماند و در 1181 ق / 1767 م درگذشت (معلم حبیبآبادی، 3 / 852؛ آقا بزرگ، طبقات ... ، 249)
جعفر در نجف زاده شد و نزد پدر مقدمات علوم را خواند و پس از آن خارج فقه و اصول را نزد عالمان و فقیهان بنام عراق مانند سید صادق فَحّام (1124-1205 ق / 1712-1790 م)، شیخ محمد دوْرَقی (د 1187 ق / 1773 م)، شیخ فتّونی، وحید بهبهانی در کربلا، و اندکی نزد سید محمدمهدی بحرالعلوم (1155-1212 ق / 1742-1797 م) در نجف فراگرفت و خود از مجتهدان و عالمان بلندآوازه گردید و به تدریس پرداخت. در حوزۀ درس او عالمان بسیاری شرکت کردند که عدّهای از آنان خود از فقیهان و محققان بزرگ شدند و در عرصۀ علوم دینی عراق و ایران درخشیدند. از آن میان میتوان به این کسان اشاره کرد: شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر (د 1266 ق / 1849 م)، شیخ اسداللّٰه دزفولی کاظمی (د 1234ق / 1818م)، شیخ علی هزار جریبی (د 1254ق / 1838م)، شیخ محمدتقی اصفهانی (د 1248 ق / 1832 م)، شیخ محسن اَعسَم (د 1238 ق / 1822 م)، سید محمد بن امیر معصوم رضوی (د 1255ق / 1839م)، سید محمدباقر اصفهانی (د 1260ق / 1844م)، شیخ ابراهیم کلباسی (د 1261 ق / 1845 م)، سید صدرالدّین عاملی (د 1263 ق / 1846 م) و 4 تن از فرزندانش: موسی، علی، حسن و محمد (حرزالدین، 1 / 152-153). کسانی چون شیخ احمد احسایی (د 1241 ق / 1825 م)، شیخ عبد علی بن امید گیلانی، شیخ ملا علی رازی نجفی، شیخ اسداللّٰه دزفولی و سید عبداللّٰه کاظمی شُبَّر(د 1241 ق / 1826 م) از او اجازۀ روایت یافتهاند (همانجا).
تبحّر و مهارت کاشف الغطاء بیشتر در فقه و اصول بود و آثار او در این دانشها بهویژه کتاب کشف الغطاء، نشانۀ چیرهدستی او در استنباط احکام است. وی این کتاب را در ضمن سفر به ایران نوشته درحالیکه جز کتاب قواعد علّامۀ حلّی کتاب دیگری همراه نداشته است. چنین نقل شده که شیخ مرتضی انصاری (1214-1281 ق / 1799-1864 م) گفته است: اگر کسی قواعد و اصول این کتاب را بداند، نزد من مجتهد است. او خود ادّعا کرده است که اگر همۀ کتابهای فقهی از دسترس من بیرون رود، باز قادر خواهم بود همۀ ابواب و مباحث فقهی را از آغاز تا انجام بنویسم (قمی، 70). تبحّر علمی و فقهی او مورد تأیید فقیهان معاصرِ او و پس از اوست.
شیخ جعفر پس از درگذشت بحرالعلوم، به رهبری دینی شیعیان عراق و ایران و دیگر کشورها دست یافت و بر شهرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی او افزوده شد. با اینکه پیش از شیخ مرتضی انصاری نظریۀ وجوب تقلید از اعلم چندان رواج نداشت و ازاینرو مقلّدان شیعی همزمان از مجتهدان مختلف و عمدتاً محلّی و منطقهای تقلید میکردند، کاشف الغطاء عملاً مرجع تقلید شیعیان جهان گردید.
در روزگار کاشف الغطاء برخورد علمی سختی میان عالمان اصولی و اخباری شیعی پدید آمده بود و هر یک از آن دو طایفه میکوشید نظر خود را اثبات و نظر مخالف را رد و محکوم کند. شیخ جعفر که از تربیت یافتگان مکتب اصولیِ وحید بهبهانی و طرفدار اجتهاد و استنباط و مدافع به کارگیری عقل و استدلال در درک عقاید و احکام شرعی بود، به دفاع از علم اصول برخاست و با همۀ توان به معارضه با علمای اخباری و نظریۀ آنان برخاست. نمود برجستۀ این جدال، برخورد شدید او با شیخ محمد بن عبدالنّبی نیشابوری (د 1232 ق / 1816 م) عالم اخباری مشهور بود که بر اثر آن، میرزا محمد احساس خطر کرد و به ایران آمد و به فتحعلی شاه پناه برد. شیخ جعفر نخست کتابی زیر عنوان کشف الغطاء عن معایب میرزا محمد عدّوالعلماء در ردّ آرای او نوشت و آن را برای شاه ایران فرستاد (آقا بزرگ، الذریعة، 18 / 45) و آنگاه خود به ایران آمد و کاری کرد که شاه قاجار شیخ محمد را از خود راند (همو، طبقات ... ، 250). وی سپس ضمن سفر به اصفهان کتاب دیگری به نام الحقّ المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئة جهّال الاخباریین برای فرزند خود شیخ علی نوشت و باز هم نظریّات اخباریان را رد و محکوم کرد (همو، الذریعة، 7 / 37). میرزا محمد اخباری نیز کتابی با عنوان الصیّحة بالحقّ علی من اَلْحَدَ و تزندق در ردّ کتاب یاد شده تألیف کرد (همو، همان، 7 / 38). باری، کوششهای علمی و عملی او در برابر عالمان اخباری، نقش مهمی در تضعیف نفوذ این عالمان در سالهای پس از آن ایفا کرد.
ستیز دیگر شیخ با وهابیان در عراق انجام گرفت. در سالهای آخر سدۀ 12 ق / 18 م پیروان محمدبن عبدالوهاب (1111-1207 ق / 1699-1792 م) در عربستان سر به شورش برداشتند و با ادعای پیرایشگری دینی، با بسیاری از معتقدات فرقههای مختلف اسلامی (و بیشتر شیعیان) مخالفت ورزیدند و در عمل تلاش گستردهای را برای مبارزه با آنچه خود مظاهر غیردینی و شرکآلود میخواندند، آغاز کردند. دامنۀ این طغیان از مرزهای عربستان و مکّه و مدینه گذشت و به عراق کشیده شد و دو شهر کربلا و نجف مورد هجوم وهابیان قرار گرفت. در حملۀ آنان به نجف، شیخ جعفر کاشف الغطاء به دفاع از شهر و مقدسات و مردم آن برخاست و خود مسلّح شد و دیگر عالمان و طلاب و مردم را نیز مسلح ساخت و با مهاجمان جنگید و سرانجام آنان را مجبور به فرار کرد. وی پس از آن دستور داد دیواری استوار بر گرد شهر نجف بکشند تا به هنگام تاخت و تاز وهابیان، شهر و مردم آن در امان باشند. در صحنۀ مبارزۀ علمی نیز وی کتابی به نام منهج الرّشاد لمن اراد السّداد در نقد و ردّ آراء وهابیان نوشت که گویا نخستین کتاب در این زمینه بود (همو، طبقات ... ، 251).
کاشف الغطاء دوبار به حج رفت. یک بار در 1186 ق / 1772 م و دیگر بار در 1199 ق / 1874 م. در 1222 ق / 1807 م عازم سفر به ایران شد و از شهرهای بزرگ ایران مانند تهران، اصفهان، قزوین، یزد، مشهد و رشت دیدار کرد و در همه جا از سوی مردم و علما به گرمی پذیرفته شد. جماعات و اجتماعات باشکوهی ترتیب داد و در همه جا با مردم سخن گفت. شیخ جعفر که در این اوان در اوج شهرت و اقتدار دینی و سیاسی بود، در تهران به دیدار فتحعلی شاه قاجار رفت و در این دیدار شخصاً کتاب کشف الغطاء را به شاه تقدیم کرد و برای جهاد با کافران و گردآوری سربازان و ستاندن مالیات و زکات از مردم به منظور سامان دادن سپاه، اجازۀ رسمی به او داد (کاشف الغطاء، 394). این فتوا در جریان جنگ اول ایران و روسیه (1218- 1228 ق / 1803-1813 م) صادر شد.
کاشف الغطاء در نزد دولتهای ایران و عثمانی از اعتبار فراوان برخوردار بود و ازاینرو در موارد لازم از نفوذ کلام او در رفع اختلافات دو کشور استفاده میشد. وی به اجرای احکام اسلام بهویژه حدود و دیات و تعزیرات و امر به معروف و نهی از منکر اعتقاد راسخ داشت و با تمام قدرت و امکانات خود در این راه میکوشید، گاهی نیز پای فشردن او در اجرای حدود به حوادثی منتهی میشد (امین، 4 / 102). شیخ در رسیدگی به وضع تهیدستان اهتمام میورزید، از توانگران میگرفت و به نیازمندان میداد و گاهی برای یاری رساندن به محرومان شخصاً اعانه جمع میکرد.
آثار: از کاشف الغطاء آثار علمی متنّوعی به جای مانده که عمدتاً در فقه، اصول، کلام و ادب عربی است: 1. الحقّ المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئة الاخباریّین، چاپ تهران، 1306 ق و 1319 ق؛ 2. کشف الغطاء عن خفیّات مبهمات الشّریة الغّراء، تهران، 1271 ق و 1317 ق؛ 3. بغیة الطّالب فی معرفة المفّوض و الواجب، رسالهای عملیّه و کوتاه که بخش اول آن در اصول عقاید و بخش دوم آن در احکام است. آقابزرگ میگوید که نسخههای بسیاری از این کتاب را دیده است (الذریعة، 3 / 133). نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ آیتاللّٰه مرعشی و نسخهای دیگر در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود است. این رساله توسط گلمحمد مامقانی به فارسی ترجمه شده و ترجمۀ دیگری از آن به وسیلۀ داماد شیخ، اسداللّٰه دزفولی، تحت عنوان تحفة الرّاغب انجام شده است (همو، همان، 3 / 134). 4. التحقیق و التّنقیر فیما یتعلّق بالمقادیر، به گفتۀ آقابزرگ همراه خصائص یوم الجمعة اثر شهید ثانی چاپ شده است (همان، 3 / 485)؛ 5. الرّسالة الصّومیّة، آقابزرگ گوید که نسخههای خطی متعددی از آن دیده است (همان، 11 / 205)؛ 6. مشکاة المصابیح، شرحی است بر منظومۀ فقهی مشکاة الهدایة تألیف سیّد محمدمهدی بحرالعلوم؛ 7. رسالة فی العبادات المالیّه، کتابی فقهی است و نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ وزیری یزد موجود است؛ 8. غایة المراد فی احکام الجهاد، کتابی فقهی است که به درخواست عباس میرزا (1202- 1249 ق / 1787-1813 م) در 1227 ق / 1812 م نوشته شده است. به گفتۀ آقابزرگ نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است که در 1261 ق / 1845 م وقف شده است. نیز به گفتۀ وی نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ سپهسالار (سابق) با عنوان الحسام البتّار فی قتال الکفّار موجود است (همان، 16 / 16-17)؛ 9. منهج الرّشاد لمن اراد السّداد، این کتاب ردّ و نقد آراء وهّابیان است و به گفتۀ آقابزرگ در 1343 ق / 1924 م چاپ شده است (همان، 3 / 186). نسخهای خطی از آن در کتابخانۀ وزیری یزد موجود است.
2. موسی بن جعفر (1180-1243 ق / 1766-1827 م)، فقیه، اصولی، ادیب و شاعر، فرزند ارشد شیخ جعفر کاشف الغطاء. وی در نجف چشم به جهان گشود. مقدمات علوم و خارج فقه و اصول را نزد پدر آموخت و به درجۀ اجتهاد رسید. در حیات پدر از یاران او در تدریس، فتوی، حلّ و فصل مرافعات و مراجعات مردم بود. برخی از علما، موسی را در دقّت نظر علمی و فقهی بر پدرش ترجیح دادهاند (امین، 10 / 178). شاگردان بسیاری، ازجمله برادرش شیخ حسن و شیخ محمدحسن (صاحب جواهر)، از حوزۀ درس او بهره گرفتهاند. شیعیان عراق از پشتیبانی شیخ موسی در برابر حاکمان عثمانی و وهابیان و دیگر مخالفان برخوردار بودند. در 1231 ق / 1815 م که احتمال هجوم وهابیان به نجف میرفت، دستور داد بار دیگر دیواری استوار بر گرد شهر بسازند. وی به منظور حفظ دارایی آستان امام علی (ع)، همۀ چیزهای گرانبها و قابل حمل حرم را پس از صورتبرداری دقیق به بغداد انتقال داد و در خزانۀ دولتی به امانت نهاد و پس از رفع احتمال حملۀ وهابیان، آنها را به جای خود بازگرداند (همانجا). شیخ موسی نزد دولتهای ایران و عثمانی از اعتبار برخوردار بود و هر دو دولت برای رفع اختلافات خود از وی بهره میگرفتند و ازاینرو بهعنوان «مصلح» شهرت یافت. بر اثر آشوبهای محلی مدتی به کربلا آمد و در آن شهر به تدریس پرداخت. سفری به ایران کرد و فتحعلی شاه او را گرامی داشت. شاه 000‘12 تومان به او بخشید، ولی او همۀ آن را به نیازمندان داد (همانجا). وی در اواخر عمر از مراجع تقلید شیعه شمرده میشد.
کتاب مُنیة الرّاغب که شرحی است بر کتاب بغیة الطّالب پدرش، تألیف اوست (آقابزرگ، الذریعة، 3 / 133). آقابزرگ میگوید نسخههای بسیاری از متن خطی آن را دیده است (همان، 6 / 28). تقریرات درس فقه او تحت عنوان کتاب اللّقطة و الغصب و القضاء به وسیلۀ سید امیر عبدالفتاح مراغی نیز تدوین شده است که به گفتۀ آقابزرگ به صورت خطی باقی مانده است (همان، 18 / 338).
3. علی بن جعفر (1197-1253 ق / 1782-1837 م)، فقیه، ادیب و شاعر. وی مقدمات علوم و سطوح عالی دانشهای عقلی و نقلی را نزد پدر آموخت و به اخذ درجۀ اجتهاد نایل آمد. او را بهسبب مقام بلند علمی، «محقّق ثالث» نیز گفتهاند. در اظهار نظر علمی و نیز فتوا محتاط بود. پس از درگذشت برادرش شیخ موسی، مرجعیّت دینی میان او و شیخ محمدحسن (صاحب جواهر) تقسیم گردید، ولی پس از درگذشت محمدحسن، مرجعیت عام یافت. عالمان بنامی نزد وی دانش آموختهاند، از آن جملهاند: سید ابراهیم قزوینی (د 1262 ق / 1845 م)، شیخ مرتضی انصاری (د 1281 ق / 1864 م)، شیخ راضی (د 1290 ق / 1873 م)، سید مهدی قزوینی (د 1300 ق / 1882 م)، شیخ جعفر شوشتری (د 1303 ق / 1885 م). برخی دیگر، از آن میان سید مهدی قزوینی، از وی اجازۀ روایت یافتهاند. وی در کربلا درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد.
آثار او اینهاست: الخیارات، جزءِ اوّل، تهران، 1319 ق (مشار، چایی عربی، آستان قدس، 5 / 557)؛ النّور السّاطع فی الفقه النّافع، 2 جلد، نجف، 1384 ق؛ الرّسالة الصّومیّة که به گفتۀ آقابزرگ نسخهای خطّی از آن در کتابخانۀ مدرسۀ بروجردی در نجف موجود است ( الذریعة، 11 / 206) و نیز آثاری از قبیل البیع که شرحی است بر کتاب بیع شرح لمعة؛ حاشیه بر بغیة الطّالب پدرش، که رسالۀ عملیّه بود (امین، 8 / 177- 179) و کتابی در مسائل اصولی: حجّیّت ظن، قطع، برائت و احتیاط (حرزالدین، 2 / 94-95) از او دانسته شده است که دربارۀ آنها چیزی نمیدانیم.
4. حسن بن جعفر (1201-1262 ق / 1786-1845 م)، فقیه، اصولی، ادیب و شاعر. وی نزد پدر علوم مقدماتی را خواند و پس از آن در حوزۀ درس برادرش شیخ موسی، سید محمدجواد عاملی، شیخ اسداللّٰه تُستری، سید عبداللّٰه شُبَّر، شیخ علی بَحرانی و شیخ سلیمان قطیفی (امین، 5 / 35) شرکت کرد و خارج فقه و اصول را به پایان برد و از آنان اجازۀ روایت یافت (حرزالدّین، 1 / 211). او در اغلب علوم روزگارش چیرهدست بود، ولی بیشترین شهرت را در فقه داشت. کتاب انوار الفقاهة او نشانۀ چیرگی وی در فقاهت است. عالمانی چون شیخ مرتضی انصاری، حاج ملاعلی خلیلی، سید مهدی قزوینی، احمد دجیلی، حسن بلغی و شیخ حسن مامقانی از شاگردان او بودند. او پیش از درگذشت برادرش شیخ علی در حلّه میزیست، ولی پس از آن در 1243 ق / 1827 م به نجف آمد و به تدریس پرداخت.
در 1258 ق / 1842 م که نجیب پاشا حاکم عثمانی سر به شورش برداشت و پس از تسخیر کربلا و کشتار مردم در 1259 ق / 1843 م قصد حمله به نجف کرد، شیخ حسن با تدبیر و هوشمندی توانست وی را از هدفش باز دارد. در 1260 ق / 1844 م نجیب پاشا عالمان و فقیهان فرقههای مختلف اسلامی را به بغداد خواند تا پیرامون داعیهها و عقاید سید علی محمد باب شیرازی (1239-1266 ق / 1822- 1849 م) نظر دهند. شیخ حسن در رأس هیأتی از عالمان شیعی نجف در آن جلسه حضور یافت و نظر فقهی خود را ابراز کرد که از میان انبوه آرای فقیهان حاضر، نظر او پذیرفته شد و این امر موفقیتی برای وی و فقیهان شیعی شمرده شد و بازتاب گسترده یافت (همو، 1 / 215-216).